صفحه در حال بارگزاری
لطفا صبر کنید ...

عمر بن خطاب از نگاه اهلش قسمت دوم
صفحه اول سایت ارتباط با ما لیست اعضا صفحه اصلی

اطلاعات نشان ميدهد که شما هنوز عضو اين انجمن نيستيد ...و براي استفاده از امکانات انجمن بايد عضو شويد
براي عضويت سريع اينجا کليک کنيد
عضويت شما در تالار 30 ثانيه طول خواهد کشيد

>بستن اين پنجره<

نام کاربری
رمز ورود
یا »عضویت
» رمز عبور را فراموش کردم




صفحه اصلی / عمر / عمر بن خطاب از نگاه اهلش قسمت دوم

ارسال پاسخ
تعداد بازدید 529
عمر بن خطاب از نگاه اهلش قسمت دوم
نویسنده پیام

kheymegahabalfazl آفلاین
ارسال‌ها : 3047
عضویت: 15 /4 /1391
تشکرها : 1059
تشکر شده : 2211
عمر بن خطاب از نگاه اهلش قسمت دوم
اشاره به مطلبی کردید که تاریخ گواه بر این است!با سير اجمالى در زندگى عمر، درمى‌يابيم كه وى همواره با زنان رفتارهايى ناشايست داشته و زنان بسيارى طعم تلخ تازيانه و كتك‌هاى وى را چشيده‌اند و عرب‌ها كه به قول مستشكل   غيرت و حساسيت زيادى نيز نسبت به زنان نشان مى‌دادند، در اين موارد سكوت كرده   و بر عمر خرده نگرفته‌اند.شواهدى وجود دارد كه عمر بن خطاب، حتى در حضور رسول خدا صلى الله عليه وآله متعرض زنان مسلمان مى‌شد و آن‌ها را به بهانه‌هاى واهى كتك مى‌زد.

عمر، زنان سوگوار را كتك زد:

احمد بن حنبل در مسند خود مى‌نويسد:عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ... فَلَمَّا مَاتَتْ  زَيْنَبُ ابْنَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ   رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْحَقِي بِسَلَفِنَا الصَّالِحِ الْخَيْرِ عُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ فَبَكَتْ النِّسَاءُ فَجَعَلَ  عُمَرُ يَضْرِبُهُنَّ بِسَوْطِهِ فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِيَدِهِ وَقَالَ مَهْلًا يَا عُمَرُ ثُمَّ قَالَ ابْكِينَ وَإِيَّاكُنَّ وَنَعِيقَ الشَّيْطَان....زينب دختر رسول خدا (ص) از دنيا رفت، فرمود: خداوند او را به سلف صالح عثمان بن مظعون ملحق نمود. زنان با شنيدن اين سخن پيامبر (ص) گريستند، عمر  با تازيانه‌اى که در دستش بود در حضور رسول خدا آغاز به كتك زدن زنان  نمود که با برخورد تند  پيامبر رحمت مواجه شد، حضرت تازيانه را از  او گرفت و فرمود: آرام باش، تورا با اين زن‌ها چکار؛   بگذار گريه کنند، سپس به زن‌ها فرمود: گريه كنيد؛ ولى از ناله‌هاى شيطانى ( ناله هايى که با گناه و اعتراض به خداوند همراه است ) بر حذر باشيد....

الشيباني، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 237، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛

النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ)، المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص      210، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: لأولى، 1411هـ - 1990م؛الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي 1255هـ)، نيل الأوطار من أحاديث سيد الأخيار شرح منتقى
الأخبار
، ج 4، ص 149، ناشر: دار الجيل، بيروت – 1973؛
المباركفوري، محمد عبد الرحمن بن عبد الرحيم أبو العلا (متوفاي1353هـ)،
تحفة الأحوذي بشرح جامع الترمذي، ج 4، ص 75، ناشر: دار الكتب العلمية –      بيروت.

كسى كه اين چنين جسور است و در حضور رسول      خدا صلى الله عليه وآله زنان مسلمان را كتك مى‌زند، آيا در زمانى كه حكومت در      دست او است و چماق به دستانى همچون خالد بن وليد، مغيرة بن شعبة، قنفذ العدوى      و... وى را همراهى مى‌كنند، از كتك زدن زنان خوددارى خواهد كرد؟
در ميان زنانى كه براى زينب گريه مى‌كرده‌اند، به      احتمال زياد از خانواده رسول خدا نيز افرادى بوده‌اند، و كسى كه در حضور رسول
     خدا متعرض زنان و اهل و عيال آن حضرت مى‌شود، پس از آن حضرت و در زمانى كه مسأله مهم براى او رسيدن به      قدرت و تكيه زدن بر مسند خلافت است، آيا جسارتش چند برابر      نمى‌شود؟

 
 عمر      بن خطاب كه خشونت جزء ذات وى شده و در وجود او نهفته بود، سخت‌گيري‌ها و      رفتارهاى خشونت آميزش با زنان در زمان خلافتش شدت بيشترى گرفت؛ تا جائى كه      اگر يكى از زنان مسلمان را احضار مى‌كرد، چنان ترس و وحشت او را فرامى‌گرفت
     كه حتى در مواردى فرزند در رحمشان را از شدت هيبت و خشونت عمر، سقط      مى‌كردند.


در      ذيل به چند نمونه اشاره مى‌كنيم:

1. سقط جنين

عبد الرزاق صنعانى در كتاب المصنف مى‌نويسد:أَرْسَلَ عُمَرُ بنُ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِلى امْرَأَةٍ مُغِيبَةٍ كَانَ يُدْخَلُ عَلَيْهَا،   فَأَنْكَرَ ذالِكَ، فَأَرْسَلَ إِلَيْهَا، فَقِيلَ لَهَا: أَجِيبِي عُمَرَ،  فَقَالَتْ: يَا وَيْلَهَا مَا لَهَا وَلِعُمَرَ! فَبَيْنَمَا هِيَ في الطَّرِيقِ فَزِعَتْ، فَضَرَبَهَا الطَّلْقُ، فَدَخَلَتْ دَارَاً فَأَلْقَتْوَلَدَهَا، فَصَاحَ الصَّبِيُّ صَيْحَتَيْنِ ثُمَّ مَاتَ.
عمر زنى را كهنزد وى رفت و آمد بود احضار كرد، آن زن پس از شنيدن خبر فرياد زد: واى بر من      مرا با عمر چكار!
 
در بين راه كه مى‌آمد ناگهان درد زايمان آن زن را فرا گرفت، واردخانه‌اى شد، فرزندش را به دنيا آورد؛ اما آن كودك دو بار فرياد زد و   مرد.
الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 9، ص 458، ح18010، باب من أفزعه السلطان، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ.

قطعيت اين  مطلب از ديدگاه‌ عالمان اهل تسنن آن چنان بوده است كه حتى در كتاب‌هاى فقهى نيز به آن استناد كرده‌اند.

محيى الدين نووى در المجموع مى‌نويسد:
( فصل ) وان بعث السلطان إلى امرأة ذكرت عنده بسوء ففزعت فألقت جنينا ميتا وجب ضمانه لما روى ( أن عمر رضي الله عنه أرسل إلى امرأة مغيبة كان يدخل عليها، فقالت يا ويلها مالها ولعمر، فبينا هي في الطريق إذا فزعت فضربها الطلق، فألقت ولدا فصاح الصبي صيحتين ثم مات.
اگر از زنى نزد حاكم و فرماندهى بدگويى كرده و وى را متهم كنند، سپس حاكم كسى را نزد وى به فرستد تا وى را احضار كنند و آن زن از ترس،‌ فرزند در رحمش را سقط نمايد، بر حاكم است كه ديه وى را بپردازد؛‌ زيرا روايت شده است
كه به عمر خبر دادند:

زنى مردان نزد وى رفت و آمد مى‌كنند، عمر كسى را مأمور كرد تا زن را احضار كند، هنگامى كه شنيد گفت: مرا
با عمر چه كار؟ در بين راه كه مى‌آمد، از شدت ترس درد زايمان وى را گرفت و فرزندش را به دنيا آورد، طفل سقط شده دوبار
فرياد زد و مرد.
و در ادامه مى‌نويسد:( مسألة ) إذا بعث السلطان إلى امرأة ذكرت عنده بسوء وكانت حاملا ففزعت فأسقطت جنينها وجب على الامام ضمانه. وقال  أبو حنيفة لا يجب....وقال أحمد: تجب الدية في المرأة أيضا
لأنها نفس هلكت بارساله إليها فضمنها كجنينها، أو نفس هلكت بسببه فغرمها، كما
لو ضربها فماتت.اگر زنى پيش حاكم و خليفه از كار زشت وى شكايت كنند، و آن زن باردار باشد و جنينش را سقط كند، بر امام مسلمين واجب است ديه وى را بپردازد، اين فتوا از ابوحنيفه است. 

و احمد پيشواى حنبليها گفته است:
 افزون بر طفل   براى زن هم بايد ديه بدهند؛ چون حاكم او را احضار كرده است؛ پس ضامن حفظ زن هم هست؛ مانند آن كه زن را بزنند و او به ميرد.
النووي، أبي زكريا محيي الدين (متوفاي676 هـ)، المجموع، ج 19، ص 12، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، التكملة الثانية.

و نيز ابن
قدامه مقدسي، فقيه مشهور حنابله
مى‌نويسد:
( فصل ) إذا بعث السلطان إلى امرأة ليحضرها فأسقطت جنينا ميتا ضمنه لما روي أن عمر رضي الله عنه بعث إلى امرأة مغيبة كان يدخل عليها فقالت يا ويلها مالها ولعمر فبينا هي في الطريق إذا فزعت فضربها الطلق فألقت ولدا فصاح الصبي صيحتين فمات

اگر حاكمى زنى را احضار نمايد و آن زن جنينش را مرده به دنيا آورد، حاكم ضامن است....

المقدسي، عبد الله بن أحمد بن قدامة أبو محمد (متوفاي620هـ)، المغني في فقه الإمام أحمد بن حنبل الشيباني، ج 8، ص 338، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1405هـ.
همين مطلب را در كتاب الكافى فى فقه ابن حنبل نيز آورده است:المقدسي، عبد الله بن أحمد بن قدامة أبو محمد (متوفاي620هـ)، الكافي في فقه الإمام المبجل   أحمد بن حنبل، ج 4، ص 60، ناشر: المكتب الاسلامي -   بيروت

بهوتى حنبلى نيز
مى‌نويسد:
( ضمن السلطان ما كان بطلبه ابتداء ) أما الجنين فلما روي: أن عمر بعث إلى امرأة نفيسة مغنية كان رجل يدخل إليها فقالت: يا ويلها ما لها ولعمر؟ فبينما هي في الطريق إذ فزعت فضربها الطلق   فألقت ولدا فصاح الصبي صيحتين ثم مات.حاكم در      برابر آن چه احضار مى‌كند ضامن است؛ اما در برابر جنين،‌ از عمر روايت شده
     است كه....

البهوتي، منصور بن يونس      بن إدريس (متوفاي1051هـ)، كشاف القناع عن متن الإقناع، ج 6، ص      16، ناشر: تحقيق: هلال مصيلحي مصطفى هلال، دار الفكر - بيروت –      1402هـ.

ابوإسحاق      شيرازى نيز در كتاب المهذب به همين روايت استناد كرده      است:

الشيرازي، إبراهيم بن      علي بن يوسف أبو إسحاق (متوفاي476هـ، المهذب في فقه الإمام      الشافعي، ج 2، ص 192، ناشر: دار الفكر - بيروت

 
 2. ادرار كردن زن، از ترس عمر

عن إبراهيم قال: طاف عمر بن الخطاب في صفوف      النساء، فوجد ريحا طيبة من رأس امرأة، فقال: لو أعلم أيتكن هي لفعلت ولفعلت،
لتطيب إحداكن لزوجها، فإذا خرجت لبست أطمار (ثوب البالى) وليدتها  (أمة).قال: فبلغني أن المرأة لتي كانت تطيبت،      بالت في ثيابها من الفرق (أى الخوف).

عمر در بين صف‌هاى  بانوان عبور مى‌كرد، بوى خوشى از يكى از خانم‌ها به مشامش رسيد، گفت:

اگر مى‌دانستم كه كدام زن خودش را خوشبو كرده است با وى      چنين و چنان مى‌كردم، شما زنان بايد خودتان را براى همسرتان خوشبو كنيد و      هنگام بيرون آمدن ازمنزل لباس‌هاى كهنه بپوشيد.

راوى      مى‌گويد: شنيدم زنى كه خود را خوشبو كرده     بود، از ترس خودش را نجس كرده بود.
الصنعاني، أبو بكر عبد      الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 4، ص 374، ح 8117،      باب من أفزعه السلطان، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي -      بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ

     3.عمر زناني را كه      در خانه ام المؤمنين ميمونه جمع شده بودند، كتك      زد:

عبدالرزاق صنعانى در  المُصَنّف مى‌نويسد:لَمَّا مَاتَ خَالِدُ بنُ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ اجْتَمَعَ في بَيْتِ مَيْمُونَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا نِسَاءٌ يَبْكِينَ، فَجَاءَ عُمَرُ وَمَعَهُ ابنُ عَبَّاسٍ رَضِيَ      اللَّهُ عَنْهُمْ وَمَعَهُ الدرَّةُ، فَقَالَ: يَا عَبْدَ اللَّهِ ادْخُلْ عَلى أُم المُؤْمِنِينَ فَأْمُرْهَا فَلْتَحْتَجِبْ، وَأَخْرِجْهُنَّ      عَلَيَّ، فَجَعَلَ يُخْرِجُهُنَّ عَلَيْهِ وَهُوَ يَضْرِبُهُنَّ بِالدرَّةِ، فَسَقَطَ خِمَارُ امْرَأَةٍ مِنْهُنَّ، فَقَالُوا: يَا أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ
خِمَارُهَا فَقَالَ: دَعُوهَا، وََلاَ حُرْمَةَ لَهَا.
زمانى که      خالد بن وليد (در زمان خلافت عمر) از دنيا رفت، زنان در خانه ميمونه همسر      رسول خدا (ص) گردآمدند و بر وى گريه مى‌كردند، 
عمر تازيانه به دست همراه ابن عباس از راه رسيد و خطاب به ابن عباس      گفت: يا عبدالله! بر امّ‌المؤمنين ميمونه وارد شو و او را امر کن      حجاب بپوشد و بگو زنانى که در خانه جمع شده‌اند نزد من
     بيايند.


ابن عباس      مى‌گويد: زنان خارج شدند و عمر      آن‌ها را با تازيانه مى‌زد، همين‌طور که عمر      زنان را مى‌زد، پوشش يکى از زنان      افتاد، به عمر گفتند: پوشش      (چادرش) از سرش افتاد (رهايش کن)، عمر      گفت: شما را با او چکار؟ (پس از اين گريه ها) او احترامى      ندارد.

الصنعاني، أبو بكر عبد      الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 3، ص 557، ح6681،      تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية،      1403هـ.

     4. عمر، شبانه وارد      خانه مردم مى‌شد و زنان را كتك مى‌زد:

أَنَّ عُمَرَ بن الخطاب رَضِيَ اللَّهُ      عَنْهُ سَمِعَ نَوَّاحَةً بِالمَدِينَةِ لَيْلاً، فَأَتَي عَلَيْهَا      فَدَخَلَ، فَفَرَّقَ النسَاءُ، فَأَدْرَكَ النَّائِحَةَ فَجَعَلَ يَضْرِبُهَا      بِالدرَّةِ، فَوَقَعَ خِمَارُهَا، فَقَالُوا: شَعْرُهَا يَا أَمِيرَ      المُؤْمِنِينَ فَقَالَ: أَجَلْ، فَلاَ حُرْمَةَ لَهَا.
شبى در      مدينه صداى نوحه و گريه و زارى به گوش عمر بن خطاب      رسيد، در پى صدا رفت و داخل خانه‌اى شد که صدا از آنجا      بيرون مى‌آمد، زنان را پراكنده كرد تا رسيد به زن      نوحه خوان، آغاز کرد به تازيانه زدن او در اين      هنگام روپوش (چادر) زن نوحه خوان از سرش افتاد، به عمر گفتند: روپوش او از      سرش افتاد، گفت: آرى وليکن اين زن احترامى
     ندارد.

الصنعاني، أبو بكر عبد      الرزاق بن همام (متوفاي11هـ)، المصنف، ج 3، ص 557، ح6682،      تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية،      1403هـ.

آيا حاكم      اسلامي، حق دارد كه بدون اجازه وارد خانه مردم      بشود؟
با اين كه خداوند      مى‌فرمايد:

يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لا      تَدْخُلُواْ بُيُوتًا غَيرَْ بُيُوتِكُمْ حَتىَ‏ تَسْتَأْنِسُواْ وَ      تُسَلِّمُواْ عَلىَ أَهْلِهَا ذَالِكُمْ خَيرٌْ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ      تَذَكَّرُون‏.فَإِن لَّمْ تجَِدُواْ فِيهَا أَحَدًا      فَلا تَدْخُلُوهَا حَتىَ‏ يُؤْذَنَ لَكمُ‏ْ وَ إِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُواْ      فَارْجِعُواْ هُوَ أَزْكىَ‏ لَكُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيم‏.      النور / 27 و 28.

اى افرادى كه ايمان      آورده‏ايد! در خانه‏هايى غير از خانه خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر      اهل آن خانه سلام كنيد اين براى شما بهتر است شايد متذكّر شويد!. و اگر كسى      را در آن نيافتيد، وارد نشويد تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شد:      «بازگرديد!» بازگرديد، اين براى شما پاكيزه‏تر است و خداوند به آنچه انجام      مى‏دهيد آگاه است!.

معلوم مى‌شود كه      وارد شدن به خانه ديگران و تعرض به زنان خانه، از كارهاى هميشگى عمر بن خطاب      بوده استو تنها خانه فاطمه نبود كه او به زور واردش شده      است.
   
عمر، خواهر ابوبكر را كتك زد:
ابن سعد در الطبقات الكبرى و  بن اثير در تاريخش مى‌نويسند:
لما تُوُفيَ أَبُو بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَقَامَتْ عَائِشَةُ عَلَيْهِ النَّوْحَ فَبَلَغَ عُمَرُ فَنَهَاهَا عَنِ النَّوْحِ عَلاى أَبِي بَكْرٍ، فَأَبَيْنَ أَنْ يَنْتَهَينَ، فَقَالَ لِهَشام بن الْوَلِيدِ: أُخْرُجْ إِلاى ابنَةِ أَبِي قُحَافَةَ فَعَلاَهَا بِالدُّرَّةِ ضَرَبَاتِ، فَتَفَرَّقَ النَّوَائِحُ حِينَ سَمِعْنَ ذالِكَ، فَقَالَ: تُرِدْنَ أَنْ يُعَذَّبَ أَبُو   بَكْرٍ بِبُكَائِكُنَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: إِنَّ الميتَ يُعَذبُ   بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ.

از سعيد بن مسيب نقل شده است كه گفت: هنگامى كه ابوبكر مُرد، عائشه مجلس عزادارى برپا كرد، عمر اين خبر را شنيد و زنان را از گريه و عزادارى نهى كرد؛ اما آنان توجهى نكردند، به هشام بن   وليد گفت: دختر ابوقحافه (خواهر ابوبكر) را نزد من بياور، هنگامى كه آمد، چندين ضربه بر بدنش زد، زنانى كه عزادارى مى‌كردند، با شنيدن اين خبر متفرق شدند.

الزهري، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري(متوفاي230هـ)، الطبقات الكبرى، ج 3، ص 208، ناشر: دار صادر - بيروت.
الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ) الكامل في التاريخ، ج 2، ص 267، تحقيق عبد الله لقاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

ابن حجر پس از تصريح به صحيح بودن      سند اين روايت مى‌نويسد:
وصله
     ابن سعد في الطبقات بإسناد صحيح من طريق الزهري عن سعيد بن المسيب قال لما      توفي أبو بكر أقامت عائشة عليه النوح فبلغ عمر فنهاهن فأبين فقال لهشام بن      الوليد أخرج إلى بيت أبي قحافة يعني أم فروة فعلاها بالدرة ضربات فتفرق      النوائح حين سمعن بذلك ووصله إسحاق بن راهويه في مسنده من وجه آخر عن الزهري      وفيه فجعل يخرجهن امرأة امرأة وهو يضربهن بالدرة.
ابن سعد در طبقاتش به سند صحيح از      سعيد بن مسيب نقل مى‌كند كه گفت: هنگامى كه ابوبكر از      دنيا رفت، عائشه مجلس عزادارى برپا كرد، خبر به عمر رسيد، آنان را از گريه و      عزادارى منع كرد؛ ولى زن‌ها نپذيرفتند. عمر به هشام بن وليد
     گفت:
 برو داخل خانه و امّ‌فروه را بيرون بياور!!! هنگامى كه      هشام وارد خانه شد، ضرباتى با تازيانه بر بدن
     امّ‌فروه نواخت كه بقيه زن‌ها گريختند.

اسحاق بن راهويه      به شكل ديگرى اين قصه را نقل كرده است و در آخرش مى‌گويد: زنان را يكى پس از      ديگرى از خانه ابوبكر بيرون مى‌آوردند و عمر آنان را با تازيانه      مى‌زد.
العسقلاني الشافعي، أحمد      بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح      البخاري، ج 5، ص 74، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة -      بيروت.

محمد بن      اسماعيل بخارى نيز اين روايت را نقل كرده است؛ اما همانند هميشه، دست‌هاى      امانت دارش روايت را تحريف و طورى نقل كرده است كه به آبروى خليفه      برنخورد.

وَقَدْ أَخْرَجَ عُمَرُ أُخْتَ أَبِي بَكْر حِينَ      نَاحَتْ.
صحيح البخاري، ج 3، ص 91 و      ج 8، ص 127، ح قبل رقم 2420.

عمر،      خواهر ابوبكر را هنگامى كه گريه مى‌كرد، از خانه بيرون      آورد.

البخاري الجعفي، محمد بن      إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 2، ص 852      و ج 6، ص 2640، بَاب إِخْرَاجِ الْخُصُومِ وَأَهْلِ الرِّيَبِ من الْبُيُوتِ      بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير،      اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

ابن جوزى پس از نقل روايت، اين گونه      توجيه مى‌كند كه چون عمر زورش به عايشه نمى‌رسيد، خواهر ابوبكر را كتك
     زد!!!

قلت:      ابنة أبي قحافة هي أم فروة أخت أبي بكر، فلما لم يمكنه أن يكلم عائشة هيبة      لها واحتراما، أدب هذه.
ابن الجوزي، أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد      (متوفاي 597 هـ)، كشف المشكل من حديث الصحيحين، ج 1، ص 59،
     تحقيق: علي حسين البواب، ناشر: دار الوطن - الرياض - 1418هـ -      1997م.

 
     7. خواهر      ابوبكر، نخستين كسي كه طعم تازيانه عمر را      چشيد:
ابن      أبي‌الحديد معتزلى مى‌نويسد:وأول من ضرب عمر بالدرة أم فوة بنت أبي      قحافة، مات أبو بكر فناح النساء عليه، وفيهن أخته أم فروة، فنهاهن عمر مرارا،      وهن يعاودن، فأخرج أم فروة من بينهن، وعلاها بالدرة فهربن      وتفرقن. 
كان يقال: درة عمر أهيب من سيف الحجاج.      وفي الصحيح أن نسوة كن عند رسول الله صلى الله عليه وآله قد كثر لغطهن، فجاء
     عمر فهربن هيبة له، فقال لهن: يا عديات أنفسهن! أتهبنني ولا تهبن رسول الله!      قلن: نعم، أنت أغلظ وأفظ.

نخستين كسى كه عمر او را با تازيانه زد، امّ‌فروه دختر ابوقحافه بود، ابوبكر مرده بود و زن‌ها براى او گريه      مى‌كردند كه در ميان آن‌ها امّ‌فروه خواهر ابوبكر نيز بود. عمر آن‌ها را      چندين بار منع كرد؛ ولى آن‌ها توجه نكردند.
عمر، امّ‌فروه      را از ميان زن‌ها خارج كرد و با تازيانه بر سر او زد، زنان ديگر ترسيدند و      متفرق شدند.
در مقام      تشبيه گفته مى‌شد: تازيانه عمر وحشتناكتر از شمشير حجاج      بود، در خبر صحيح آمده است: سر و صداى زنانى كه خدمت پيامبر (ص) بودند، زياد      شده بود، هنگامى كه عمر آمد از ترس وى همه گريختند، به آنان گفت: اى افرادى      كه به خودتان رحم نمى‌كنيد، آيا از من مى‌ترسيد و از رسول خدا (ص) نه؟ گفتند:      آري، تو خشن و تند خو هستي.
إبن أبي الحديد المدائني      المعتزلي، أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655      هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 1، ص 114، تحقيق محمد عبد الكريم      النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ -      1998م.

امضای kheymegahabalfazl
هر که می خواهد شهداء را بشناسد باید داستان کربلاء را بخواند. *شهید سید مرتضی آوینی*



قالَ آلامام مهدي(عليه السلام) : لا يُنازِعُنا مَوْضِعَهُ إلاّ ظالِمٌ آثِمٌ، وَ لا يَدَّعيهِ إلاّ جاحِدٌ كافِرٌ.

امام مهدي فرمود: كسى با ما، در رابطه با مقام ولايت و امامت مشاجره و منازعه نمى كند مگر آن كه ستمگر و معصيت كار باشد، همچنين كسى مدّعى ولايت و خلافت نمى شود مگر كسى كه منكر و كافر باشد
پنجشنبه 07 شهریور 1392 - 22:50
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده:
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.



پرش به انجمن :



تماس با ما | عمر بن خطاب از نگاه اهلش قسمت دوم | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | پیوند سایتی RSS


Powered by RozBlog.Com, © 2002-2012
Theme Translation to MyBB by B.Rahmani
Translation to Rozblog : Pcramz.rzb.ir
Theme design by Majid Online