صفحه در حال بارگزاری
لطفا صبر کنید ...

 محبت مادر
صفحه اول سایت ارتباط با ما لیست اعضا صفحه اصلی

اطلاعات نشان ميدهد که شما هنوز عضو اين انجمن نيستيد ...و براي استفاده از امکانات انجمن بايد عضو شويد
براي عضويت سريع اينجا کليک کنيد
عضويت شما در تالار 30 ثانيه طول خواهد کشيد

>بستن اين پنجره<

نام کاربری
رمز ورود
یا »عضویت
» رمز عبور را فراموش کردم




صفحه اصلی / داستان / محبت مادر

ارسال پاسخ
تعداد بازدید 147
محبت مادر
نویسنده پیام

kheymegahabalfazl آفلاین
ارسال‌ها : 3047
عضویت: 15 /4 /1391
تشکرها : 1059
تشکر شده : 2211
محبت مادر


دختری با مادرش مرافعه داشت . او بسیار عصبانی شد و از خانه بیرون رفت .
پس از طی راه طولانی ، هنگامی که از یک فروشگاه کیک عبور می کرد ، احساس گرسنگی کرد .
اما جیب دختر را بید خورده و حتی یک یوان هم نداشت .

صاحب فروشگاه یک زن سالخورده مهربان بود . پیرزن دید که دختر درمقابل کیکها ایستاده و به آنها نگاه می کند ، از وی پرسید : عزیزم ، گرسنه ای ؟ دختر سرش را تکان داد و گفت : بله ، اما پول ندارم . پیرزن لبخندی زد و گفت : عیب ندارد . مهمان من هستی . پیرزن کیک و یک فنجان شیر برای دختر آورد . دختر بسیار سپاسگذار شد . اما فقط کمی کیک خورد و سپس اشکهایش بر گونه ها و روی کیک جاری شد .

پیرزن از دختر پرسید : عزیزم ، چه شده است ؟ دختر اشکهایش را پاک کرد و گفت : چیزی نیست .
من فقط بسیار از شما تشکر می کنم . با وجود آنکه شما من را نمی شناسید ، به من کیک دادید . من با مادرم دعوا کردم .
اما مادرم من را بیرون رانده و به من گفت : دیگر به خانه باز نگرد .

پیرزن با شنیدن سخنان دختر گفت : عزیزم ، چطور می توانی این گونه فکر کنی ؟ من فقط یک کیک به تو دادم ، اما تو بسیار از من تشکر می کنی . مادرت سالها برای تو غذا درست کرده است ، چرا از او تشکر نمی کنی و چرا با او عوا می کنی ؟

دختر مدتی سکوت کرد . سپس با عجله کیک را خورد و به طرف خانه دوید . هنگامی که به خانه رسید ، دید که مادر در مقابل در انتظار می کشد . مادر با دیدن دختر بی درنگ خنده ای کرد و به دختر گفت : عزیزم ، عجله کن غذا درست کرده ام . اگر دیر کنی ، غذا سرد خواهد شد . در این موقع ، اشکهای دختر بار دیگر جاری شد . آری دوستان ، بعضی اوقات ، ما از نیکی و مهربانی دیگران تشکر می کنیم ، اما مهربانی اعضای خانواده مان را نادیده می گیریم
امضای kheymegahabalfazl
هر که می خواهد شهداء را بشناسد باید داستان کربلاء را بخواند. *شهید سید مرتضی آوینی*



قالَ آلامام مهدي(عليه السلام) : لا يُنازِعُنا مَوْضِعَهُ إلاّ ظالِمٌ آثِمٌ، وَ لا يَدَّعيهِ إلاّ جاحِدٌ كافِرٌ.

امام مهدي فرمود: كسى با ما، در رابطه با مقام ولايت و امامت مشاجره و منازعه نمى كند مگر آن كه ستمگر و معصيت كار باشد، همچنين كسى مدّعى ولايت و خلافت نمى شود مگر كسى كه منكر و كافر باشد
یکشنبه 15 مرداد 1391 - 00:55
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده:
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.



پرش به انجمن :



تماس با ما | محبت مادر | بازگشت به بالا | بازگشت به محتوا | پیوند سایتی RSS


Powered by RozBlog.Com, © 2002-2012
Theme Translation to MyBB by B.Rahmani
Translation to Rozblog : Pcramz.rzb.ir
Theme design by Majid Online